- غوشه کردن
- دوانیدن دو اسب را با یکدیگر
معنی غوشه کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- غوشه کردن ((~. کَ دَ))
- دوانیدن دو اسب را با یکدیگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوشه کردن ناخن. دردی در گوشه ناخن پدید آمدن عقربک شدن
پرداختن به
چیره شدن
بوسیدن بوسه زدن ماچ کردن
احاطه کردن، محیط شدن، اطراف چیزی گرد آمدن
جلا دادن، صیقل دادن، زدودن
ثقل کردن، رو دل کردن
رفتن به نرم و نه بشتاب
پیشه کردن کاری را. حرفه خود ساختن آنرا شغل خویش قرار دادن آنرا آن صنعت ورزیدن: چو بشناخت آهنگری پیشه کرد کجازو تبر اره و تیشه کرد. (شا)
زاری کردن، نوحه کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن
هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن
ناز کردن پخسیدن ناز و غمزه کردن کرشمه کردن
ترونیدن چیره شدن چیره شدن برکسی فایق آمدن
در آب فرو بردن غرق کردن
هیاهو کردن بانگ زدن، تهییج کردن، فتنه انگیختن هنگامه کردن
گلوله کردن گرد ساختن یا غنچه کردن لب، جمع کردن و مانند غنچه ساختن لب را
ناز کردن رعنایی فروختن
خود را چون غوزدار خمیده و جمع کردن
چاک کردن (قبا) قبا کردن (جامه)
کم کردن طول یا ارتفاع چیزی، کاستن، قطع کردن
روی هم انباشتن چیز را توده کردن
استشهاد، گواه گرفتن
لاشه کردن سند قباله و مانند آن. باطل کردن آنرا محو کردن امضای آنرا
بستن لواشه: شیخ را دل شده بوسه چون قندش کن، اول ای دوست لواشه کن و پابندش کن، (میر نجات لغ)
لویشه بر کردن: پوز خود را لویشه کردستم تا طمع بگسلد ز قرص و لواش. (نزاری لغ)
پیچیدن، در نور دیدن، طی
زشت گرداندن عیب کردن
گریه و زاری و نوحه کردن